میگفت معمولا از گفتوگو درباره هنر و خواندن نقدهایی که برایم نوشتهاند دل خوشی ندارم.
پرسیدم چرا؟
زیرا نه سوالاتی که میشود جوابدادنی است و نه اکثر نوشتهها خواندنی.
چه سوالاتی به نطر شما جوابدادنی است؟ کدام سوال است که میپسندید مطرح شود؟
هر سوالی جواب دارد. منتهی سوالکردن هنری است و سوال با ارزش هم نعمتی بزرگ. سوالی را میپسندم که نیازی در جستوجوی جواب را در من برانگیزد. سوالی که مقابل دری بسته قرارم دهد و برای گشایش آن مستحق کاوش راهی باشم و فکری بیابم که کلید گشایش درب بسته باشد.
مشغول کندوکاوی برای طرح سوالم هستم. در میزنند و نقاش و تاریخ هنردانی فرنگی که دوررادور میشناسمش از راه میرسد. همان دم از بازدید مجدد گلها بازگشته است. از خلال گفتوگوی آنها را درمییابم این همان شخصی است که در مقدمه کاتولوگ منصوره گفتوگویی با او را چنین یاد کرده است:
«دوست هنرمندی که به نحوه انتقاد و تحلیل هنری او اعتمادی داشتم وقتی مشقهای دوگل را دید عقیده داشت که به عقب بازگشتهام؛ به دنیایی عادیتر... و به مکتب مدرسهای. گفته او را قبول کردم. نظری صائب بود ولی نه دربست و به تحقیق هنر پیش از تاریخ، پیشروی خود را آغاز کرد. سیر تحولی آن تا به امروز ظاهرا دور دایرهای را پیموده و پایان پیشرویها به آغاز ختم شده است.»
دیگر کاری نداشتم جز اینکه مترجم گفتوگوي آنها باشم و خواهش کنم بحث استوانهای سرامیکی را که همان روز از کوزه درآمده بود کوتاهتر بگیرند و درباره گلها و نمایشگاه گفتوگو کنند.
و آن هنرشناس وقتی نخستین سوال ساده و عمیق خود را مطرح كرد و در خطوط چهره نقاش جستوجویی که در انتظارش بود آشکار شد، پرسید:
گل یعنی چه؟
گل یعنی چه... . گل برای باغبان یعنی طفلی که قابل تربیت است. باید پرستاری کرد از او، غذا و آب داد. گل برای گلفروش یعنی کسبوکار. وسیلهای برای تامین نان و آب... . فصل بزرگی از زندگی گل برای تاجر بازاری خسیس یعنی خرجی بیهوده برای جنسی بیدوام؛ برای زنی زیباپرست لوازم ضروری میز غذا و سالن گل برای هر کس یک معنی دارد... .
و برای شما؛ معنی آن چیست؟
در این نمایشگاه یعنی مدل
معنی مدل برای شما چیست؟
مدل یعنی بهانه؛ بهانهای برای کار نقاشی جوان را نقش میکنید.
گفتيد بهانه؛ یعنی شما از مدل پیروی نمیکنید و اگر پیرزنی مدل شما بود شما چهره زن جوانی را نقش میکنید؟
نه، شما خوب میدانید که این طور نیست گاهی مدل انگیزه کار است. به ترتیب اینجا فرم کوزه من مطرح است نه تناسبات زنی که مدل بود یا بر عکس ممکن است گیرایی چهره و حالت نگاهی بر آنم دارد که پرترهای بسازم؛ در آن صورت قلم و رنگ و دید هنر برای بازگویی آن چهره به کار خواهد رفت. به عبارت دیگر بگویم مدل گاهی حاکمی است که فرمان میدهد و گاهی محکومی است که به خدمت گماشته میشود.
در این نمایشگاه به نظر شما چگونه بود؟
در اینجا نیز دوگانگی موجود است؛ گاهی من در خدمت گلها و گاهی فرم گلها برای آنچه من میخواستم بگویم به کار برده شده است.
چرا گلهای ماگنولیا را برای نقاشی انتخاب کردید؟
این گل را خیلی دوست میدارم.
چرا؟
نمیدانم.
سعی کنید تا راز این ناآگاهی را کشف کنید.
راستش را بخواهید رنگ سفید تمام گلها را بیشتر از رنگهای دیگران میپسندم؛ گل محمدی سفید میخک سفید و گلدپول سپید.
چرا؟ چه چیز را به خاطر میآورید؟ اگر رنگ سفید سمبلی باشد، برای شما سمبل چیست؟
سمبل خیلی چیزهای مبهم؛ سمبل مرگ، سمبل زندگی، سمبل مذهب. گلهای سفید گریس که همیشه در محرابهای کمنور کلیسا دیدهام، برایم گیرایی خاصی داشته هر وقت آنها را میبینیم آرکهای گوتیک صدای ارک و موسیقی مذهبی را به خاطرم میآورد.
آیا دلیل دیگری برای دوستداشتن گل ماگنولیا میتوانید جستوجو کنید؟
بله، مثلا اشکال بهدستآوردن آن درخت بلند و دستهای بلند و دستهای کوتاه من، بالا نشستن غرور آن و اینکه زیر دستوپا آن را نمیتوان یافت و در گلفروشی نیست که بشود خرید.
راجع به این اختلاف نطر شدید ما چه عقیدهای دارید؟
طبیعت اگر آینهای باشد هر کس چهره خویش را در آن میبیند.
اصلا چرا گلها را نقاشی كردهايد؟
در اینجا جواب شما را با جمله معروف ماتیس نقاش فرانسوی می دهم. اگر میدانستم چرا نقاشی میکنم هرگز نقاشی نمیکردم.
آیا زندگانی این دو شاخه گل که شما از شکفتگی ناپیری و مرگ، آن را نقش کردید، سمبل یک زندگی دیگر -مثلا زندگی و شادابی خودتان- نبوده؟
نمیدانم؛ شاید ولی آنچه محقق است من پرپر نشدهام، اما اگر این داستان زندگی خودم باشد ناراضی نخواهم بود زیرا گلهای این نمایشگاه از فصل پرپر شدن تا مرگ و نیستی از پله عادی بودن و ابتذال قدم بالاتر گذاردهاند و موفقتر از زمان شادابی و شکفتگی نقش شدهاند و شماره 30 که دیگر گلی نیست و گلدانی نیست زیباتر از 29 تابلوی دیگر است.
اگر من بعد از مرگم لکههای سپیدی باشم که در فضای آبی آسمان میرقصند، این زیباترین تصویر مرگ خواهد بود.
منبع: نشريه نگین، شماره 4، شهریور 1344