اخبار > روايتي از آخرین روزهای زندگی «منصوره حسینی»


  چاپ        ارسال به دوست

روايتي از آخرین روزهای زندگی «منصوره حسینی»

به گزارش فارس، پیکر بی‌جان این هنرمند 86ساله،‌ روز پنج‌شنبه هشتم تیرماه در خانه شخصی‌اش پیدا شد و بلافاصله به پزشکی قانونی در کهریزک منتقل شد و قرار است به زودی تکلیف تشییع پیکر و تدفین او در قطعه هنرمندان ایران از سوی فرهنگستان هنر و همچنین وزارت ارشاد مشخص شود.
منصوره حسینی متولد 1305 و دانش‌آموخته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای تهران و آکادمی هنرهای زیبای رم است. برای نخستین بار در سال 1328 آثارش به نمایش درآمد و از آن پس در نمایشگاه‌های متعددی در ایران و دیگر کشورها شرکت کرده است. یکی از اتفاقات زندگی هنری او ملاقات با «لئونللو ونتوری» هنرشناس و منتقد برجسته ایتالیایی است که در سال‌های دانشجویی‌اش در رم اتفاق افتاد.
این دیدار نقطه‌عطفی در زندگی این نقاش جوان ایرانی بود. ونتوری او را تشویق می‌کند که به خوشنویسی ایرانی نگاهی دوباره داشته باشد و با بهره‌گیری از آن، به نقاشی انتزاعی بپردازد. همین دریافت تازه، راه منصوره حسینی را تغییر داد. نخست ملهم از خطوط کوفی آثاری را پدید آورد. کم‌کم به امکانات بیانی و نه کارکرد تزیینی حروف و کلمات، دلبسته شد و کلمات جای خود را به غوغا و موسیقی رنگ‌ها و حرکات قلم دادند.
منصوره حسینی سال‌ها با نام مستعار «دکتر اسد» در روزنامه اطلاعات نقدهای هنری می‌نوشت. به ادبیات نیز علاقه‌مند بود و از او داستانی با عنوان «پوتین گلی» نیز منتشر شده است.
از سال 1352 محل سکونت خود را برای نمایش آثار خودش و دیگر هنرمندان تبدیل به گالری کرد.
یک دوست و همراه
شاید «سمانه صادقی» هنرمند جوان نقاش تنها کسی باشد که در طول پنج سال گذشته مرتب از حالش باخبر بوده و اگر زمان کافی در اختیار داشت سری به او می‌زد، کاری اگر داشت برایش انجام می‌داد و اگر فرصت سرزدن به او را نمی‌یافت با یک تلفن حالش را می پرسید.
به گفته خودش، روابطشان بیشتر شکل مادر و فرزندی داشت، منصوره حسینی مدت‌ها بود که به راحتی توانایی راه‌رفتن نداشت و سمانه صادقی کارهای بانکی و خرید بیرون او را برایش انجام می‌داد.
منصوره حسینی اگر ضرورتی پیش می‌آمد به تنها کسی که فکر می‌کرد سمانه بود، فوری با او تماس می‌گرفت و از او می‌خواست به دیدارش برود. در گفت‌وگویی که با سمانه صادقی داشتیم او از مراوداتش گفت و از مهربانی‌های این هنرمند.
آخرین تماس تلفنی با منصوره حسینی
صادقی درباره آخرین دیدارهایی که با منصوره حسینی داشته است می‌گوید: «همیشه به سراغش می‌رفتم اما خردادماه امسال چون فرصتی برای دیدارش نداشتم، چندین بار با او ‌تماس گرفتم که تلفن را پاسخ نداد، فکر کردم یا خواب است یا ممکن است بیرون رفته باشد تا دو هفته پیش که خانم حسینی خودش ساعت 9 شب با من تماس گرفت و گفت: خیلی دنبالت گشتم چندین بار شماره‌ات را گرفتم اما سمانه‌های دیگری بودند. به دنبال مدارک پزشکی و بیمه تکمیلی‌ام هستم که نمی‌دانم آنها را کجا گذاشته‌ام. او را راهنمایی کردم و گفتم که کارهای بیمه‌اش را هم پیگیری کرده‌ام.
از او پرسیدم چند بار تماس گرفته بودم اما پاسخ ندادید که گفت: حالم بد شده بود،‌ من را به بیمارستان رساندند و چند روزی در بیمارستان خاتم‌الانبیاء بستری بودم.
او ناراحتی قلبی داشت و به همین دلیل گاهی دست و پایش ورم می‌کرد، البته ریه‌هایش هم دچار مشکل شده بود. بالاخره آن روز کلی دردودل کرد و من هم او را دلداری دادم. دو روز بعد با او تماس گرفتم و چون یکی از دوستانم قرار بود به همراه یک کارگردان برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی‌اش به سراغش بروند،‌ دوباره با او تماس گرفتم که هم درباره پیگیری بیمه تکمیلی‌اش به او توضیح دهم و هم قرار ملاقاتی برای حضور این دو فیلمساز در خانه‌اش تنظیم کنم، اما مرتب تلفنش اشغال بود.»
صادقی در ادامه به مستاجر منصوره حسینی اشاره می‌کند که طبقه پایین خانه‌اش را اجاره کرده است و توضیح می‌دهد: «با همسایه طبقه پایین منزل خانم حسینی تماس گرفتم و از او سراغش را گرفتم و نگران شدم که نکند حالش دوباره بد شده باشد که به من گفت: نه نگران نباش، صدای تلویزیونش را از پنجره می‌شنوم. آن روز قرار شد خبری از او برایم بگیرد و با من تماس بگیرد که هیچ خبری نشد و تلفنش را هم دیگر پاسخ نداد.
گویا چندین بار به در خانه‌اش مراجعه کرده و خانم حسینی در را باز نکرده بود، بنابراین با پلیس محل تماس گرفته و پلیس در را شکسته و وارد شده که با پیکر بی‌جان خانم حسینی روبه‌رو شده‌اند.»
صادقی می‌گوید: «به نظرم او از همان روزی که تلفنش اشغال بود،‌ از دنیا رفته است، شاید در حال مکالمه تلفنی بوده یا در حال گرفتن شماره کسی یا جایی بوده که کسی را از حال بدش خبردار کند، ‌نمی‌دانم!»
پسری به نام «رومی»
صادقی درباره خانواده منصوره حسینی هم می‌گوید: «او از همسر اولش -که در واقع پسرعمویش بوده است- یک پسر به نام «رومی» داشت. «رومی» در همان سال‌هایی که خانم حسینی در ایتالیا تحصیل می‌کرد متولد شده بود و همان‌جا در ایتالیا مانده بود، یعنی بعدها که خانم حسینی به همراه همسر دومشان -چگنیز شهوق- به ایران آمده بود، رومی همراهشان نیامده بود. او اکنون حدود 60 سال دارد و ساکن ایتالیاست و نمی‌دانم که از درگذشت مادرشان اطلاع یافته است یا خیر اما به دنبال راهی هستم که بتوانم او را باخبر کنم.»
زندگی در تنهایی
وی ادامه می‌دهد: «خانم حسینی تک‌فرزند بود و خواهر و برادر دیگری نداشت البته خواهر و برادر ناتنی داشت که همه فوت شده‌اند به جز یک خواهر ناتنی که البته از قبل هم ارتباط چندانی با آنها نداشته است اما با پسرش رومی مرتب در ارتباط بود، ‌برایش نامه می‌فرستاد و او هم گاهی به دیدنش در ایران می‌آمد اما سفرش خیلی کوتاه بود و سریع بازمی‌گشت.»
خانه‌ای پر از آثار هنری هنرمندان
سمانه صادقی درباره آثاری که از این هنرمند باقی مانده است می‌گوید: «خانم حسینی آثار بسیار زیادی از هنرمندان مختلف در خانه‌اش دارد که برخی از آنها را هدیه گرفته است، مثلا سهراب سپهری یکی از دوستان او محسوب می‌شد که تعدادی از آثارش را به او هدیه داده بود و همچنین عکس‌ها، آثار هنری، ‌اسناد و نوشته‌ها و یادگاری‌های بسیاری از هنرمندان دیگر و دوستانش دارد که در خانه‌اش نگهداری می‌کرد.»
این جوان نقاش به خانه منصوره حسینی اشاره می‌کند که در واقع یک گالری است و می‌گوید: «طبقه پایین خانه منصوره حسینی یک گالری است که در گذشته فعال بوده است اما این اواخر با کهولت سن دیگر قادر به اداره این گالری نبود و از اتاق کنار گالری برای سکونت استفاده می‌کرد اما همچنان چیدمان آثار این طبقه به شکل گالری حفظ شده است.»
آرزوی تکمیل تابلو مادرش پیش از مرگ که تحقق نیافت
صادقی درباره نقاشی‌کردن منصوره حسینی در دوران کهولت هم می‌گوید: «او تا همین چند ماه پیش نقاشی می‌کرد یعنی تا قبل از اینکه به بیمارستان ایرانشهر برود.
عید امسال هم که به همراه یکی از دوستانم به دیدارش رفته بودم می‌گفت: خیلی دوست دارم تنها کار ناتمامی که دارم تمام کنم و آن هم تابلو مادرم است که دوست دارم قبل از مرگم آن را تکمیل کنم.
به ما گفت: خیلی حال و حوصله نقاشی‌کردن ندارم اما اگر بیشتر به دیدارم بیایید و تنها نباشم شاید حوصله بیشتری برای تکمیل این تابلو داشته باشم.»
صادقی ادامه می‌دهد: «خانم حسینی علاوه بر آثاری که روی دیوار گالری‌اش چیده بود، آثار چیده‌نشده و ناتمام دیگری هم داشت که هر زمان می‌توانست روی آنها کار می‌کرد.»
صادقی نگران آثار این بانوی هنرمند است و می‌گوید: «او آثار، ‌اسناد و عکس‌های بسیاری دارد که نمی‌دانم واقعا تکلیف این آثار چه می‌شود.»
مراقبم باش اما دستم را نگیر
صادقی درباره خصوصیات اخلاقی منصوره حسینی هم توضیح می‌دهد: «او اصلا دوست نداشت درباره مرگ صحبت کند، حتی زمانی که از او می‌خواستم خاطراتش را بنویسد و کتابی از خاطرات و عکس‌هایش منتشر کند،‌ مخالفت می‌کرد.»
وی درباره خواسته منصوره حسینی برای تبدیل خانه‌اش به موزه هم گفت: «دلش می‌خواست که این اتفاق بیفتد اما چون اين كار ارتباطی با مرگ او داشت، ‌خیلی دوست نداشت درباره‌اش حرف بزند.»
صادقی همچنین منصوره حسینی را زن بسیار مستقلی توصیف می‌کند و می‌گوید: «باوجود آنکه در انجام برخی کارها ناتوان بود و به سهولت نمی‌توانست راه برود اما اصلا دوست نداشت ناتوانی اش را ابراز کند، حتی زمانی که تازه از بیمارستان آمده بود و برای پیگیری کارهای بانکی‌اش همراهی‌اش می‌کردم در بالارفتن از پله‌های بلند بانک درخواست کمک من را رد می‌کرد و می‌گفت: از دور هوای من را داشته باش اما دستم را نگیر.»
این نقاش جوان منصوره حسینی را هنرمندی بسیار رک و راست می‌داند و می‌گوید: «او هیچ رودربایستی با کسی نداشت. از هر کس ناراحت می‌شد بسیار رک به او می‌گفت ولی بلافاصله هم از او دلجویی می‌کرد. او آدم‌ها را دوست داشت ولی از آدم‌های ریاکار و دروغگو بسیار بدش می‌آمد و خیلی زود این اخلاق را در آدم‌ها تشخیص می‌داد. او اجازه نمی‌داد کسی درباره چیزی که اطلاع درستی از آن ندارد اظهارنظر کند. خانم حسینی خوبی‌ها و بدی‌های آدم‌ها را رودررویشان می‌گفت و همین باعث شده بود که اخلاقش به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید.»


١٢:٠٠ - 1392/01/31    /    شماره : ٣٥٦٤    /    تعداد نمایش : ١٤٦٤



خروج